سرد بود شبی که بی بهانه بودم
دور از هوای عاشقانه بودم
هیچ بود کسی نبود و من که بودم
بی کس همیشه کنجخانه بودم
عشق را رفیق قلب خسته کردی
رحمی بر این دل شکسته کردی
بر من چه ها گذشت از این نبودن
بی تو چه میشدم به فصل سردی
هر شب زفکر تو نشد بخوابم
هر شب چو آمدی درون خوابم
بی دل چه بودم و چه شد به حالم
خود شدی همه سوالمو جوابم
باران شروع شوق بیقراری
در دل بگو که جان من چه داری
تابی دگر نمانده در وجودم
ای چشم چرا زشوق او نباری
دور از هوای عاشقانه بودم
هیچ بود کسی نبود و من که بودم
بی کس همیشه کنجخانه بودم
عشق را رفیق قلب خسته کردی
رحمی بر این دل شکسته کردی
بر من چه ها گذشت از این نبودن
بی تو چه میشدم به فصل سردی
هر شب زفکر تو نشد بخوابم
هر شب چو آمدی درون خوابم
بی دل چه بودم و چه شد به حالم
خود شدی همه سوالمو جوابم
باران شروع شوق بیقراری
در دل بگو که جان من چه داری
تابی دگر نمانده در وجودم
ای چشم چرا زشوق او نباری

لطفا نظر خود را بنویسید