قسم خوردم من
اگر مردم من
از آنسوی دنیا
به یادت باشم
بهخوابت آیم
بگیرم دستت را
در این وانفسا
غریب وتنها
پر از آهم بیتو
نه این دنیا را
نه آن دنیا را
نمیخواهمبیتو
تا تو دریایی خیال رود ندارم
من آن موجم بی تو وجود ندارم
با بغض سنگین وادامه دارم
باید کجا روم کجا ببارم
من چون گلی پژمردهام
باران نمیخواهم
ای از دل من بی خبر
دردم تو باشی من دگر
درمان نمیخواهم
تنهای تنها مانده ام
شوقی به فردا نیست
از درد بی درمان تو
از ساحل چشمان تو
راهی به دریا نیست...
اگر مردم من
از آنسوی دنیا
به یادت باشم
بهخوابت آیم
بگیرم دستت را
در این وانفسا
غریب وتنها
پر از آهم بیتو
نه این دنیا را
نه آن دنیا را
نمیخواهمبیتو
تا تو دریایی خیال رود ندارم
من آن موجم بی تو وجود ندارم
با بغض سنگین وادامه دارم
باید کجا روم کجا ببارم
من چون گلی پژمردهام
باران نمیخواهم
ای از دل من بی خبر
دردم تو باشی من دگر
درمان نمیخواهم
تنهای تنها مانده ام
شوقی به فردا نیست
از درد بی درمان تو
از ساحل چشمان تو
راهی به دریا نیست...

لطفا نظر خود را بنویسید